-
من امروز ....ده سال پیش
پنجشنبه 22 مرداد 1394 21:21
ایده از وبلاگ مهندس جنین وقتی متن پست مهندس جنینو خوندم به اخرش که رسیدم دیدم یه همچین درخواستی از خواننده ها کرده ...دوست داشتم 10 سال پیشمو بنویسم ......ده سال پیش این موقع ها من 13 سالم بود یعنی مهر ماه میرفتم دوم رایهنمایی...یه دختر ساکتو اروم بدون کوچکترین شیطنتی...یه همسایه داشتیم که دخترش دوستم بود یه دوست...
-
دکتر
پنجشنبه 22 مرداد 1394 00:07
خوب بالاخره بعد اینهمه مدت ازمایشمو بردم پیش دکتر محبوبم ...با مامی همزمان.رفتیم دکتر مامانم به خاطر دیابتش و بالارفتن قند خونش اقای دکتر محبوبمو عصبی کرد ...از عصبی شدن دکی تعجب کردم و فهمیدم چقد دکتر مهریونی دارم و بیخبرم ....خلاصه منو دکی تنها شدیم و رسیدیم به ب ررسی از مایش من ....اهن خونم هیچ تغییری نکرده بود و...
-
عصر یخبندان
یکشنبه 18 مرداد 1394 21:22
خیلی دوسش دارم هر چند بار ببینمش سیر نمیشم لامصب عجب چیزیه....مخصوصا این سییییید یا سییییییییییییو نمیدونم چی بود ولی خنگ بازیاشو دوست دارم وقتی میگه وای بد بخت شدم دلم میخواد بغلش کنم فشارش بدم جونش در ره...:))) این دیگو هم خوبه به دل میشینه اما فیله بهتره
-
جهیزیه برون...ش
شنبه 17 مرداد 1394 18:47
خوب اگه زمانن دقیقشو میگفت بهتر نبود؟؟؟ میگه ساعت ده صبح اینجا باشید قراره جهیزیشو بار کنن و ببرن ممن ساعت هشت صبح امروز.بیدار شدم که خدایی نکرده نمونم جا....وقتی رفتیم دیدیم اصلا خبری نیست و قراره ساعت یک ببرنشون خلاصه ناهار موندیم و چون تعداد زیاد بود ابگوشت به کسی نرسید ولی سر هم خوشمزه بود تا اینکه بعد از ظهر عمه...
-
من
دوشنبه 12 مرداد 1394 18:53
تابستون چند روز دیگه دقیقا نصف میشه و بعد از نصف شدن روز شمار پایانش به کار میافته من تو این تابستون به درد لای جرزم نخوردم مثل همه روزای زندگیم این چند روز مدام عصبی ام و از زمینو زمان برام میباره ...یکی از بد شانسی هام اینکه استخدامی اموزش و پرورشه و من مدرکی ندارم برای شرکت توی این ازمون در نتیجه یکی از بزرگترین...
-
رهسپار بهشتم کن
پنجشنبه 1 مرداد 1394 23:46
یه داستان جالب بود میشد ازش چیزای خوبی به عنوان یادگاری برداشت مخصوصا این متن خدا را داشته باش و پادشاهی کن بی خدا باش و هر چه خواهی کن خیلی به دلم نشت یه جورایی منو به فکر وادار کرد ...فکر به اینکه اگه خدارو با جونو دل قبول کنیم حتی سختی های زندگیمونم قشنگ میشه کاش روزی برسه که همه اتفاقای خوب و بد زندگیمونو به خاطر...
-
بارون ...تابستون...دعا
سهشنبه 30 تیر 1394 22:57
..... دیروز و امروز بارون عجیبی اومد اینجا..اصلا سابقه نداشته تابستون همچین بارونی بیاد جوری که جدولای شهر پر اب بودن و صدای شر شر و جریان اب به خوبی به گوش میرسید...زیر بارون دعا کردم برای همه جووووووووووووووونا
-
از خدا تا امام رضا
شنبه 20 تیر 1394 19:01
همیشه از تغییرات یهویی بدم میومده الانم اومدم بنویسم میبینم هوووووووو بلاگ اسکای بعد اندی تغییر کرده فضاش...باشد که سبب خیر شود:) ...................................................................... اهنگ سال درد مهدی یراحی از البوم مثل مجسمه میتونه وقتی قشنگ باشه که تو تاریکی نشستی و از پنجره اتاق باد میادو صاف...
-
رسوب
چهارشنبه 17 تیر 1394 17:29
چند روزی میشه رمان رسوب خوندم یه سبک جالب داشت هر چند زیادی اب تاب داده بود بهش ولی استبداد پدر کیان برام غیر باور نبود چون دیده بودم مثلشو ادمهایی که خوشی خودشونو فدای خوشی بچه هاشون میکنن فقط برای اینکه زندگی به میل اونا باشه و اما هلن دختر داستان...تنهاییاش عجیب بود و اینکه اینقدر راحت خودشو تسلیم یک پسر حالا هرجند...
-
چند پست عقبتر
دوشنبه 15 تیر 1394 18:38
اگروب مو یک پرونده و پستای اونو برگه های داخل این پرونده تصور کنم میتونم بکم که این پست باید چند برگ قبل قرا ربگیره چند روزی میشه که از امتحانات ترم6 ....جان سالم به در بردم و در عین جان کندن تونستم 20 واحدو پاس بشم البته استاد درس اقتصاد حقیقتا نمره کشکی بهم داد چون نه کلای رفته بودم نه میانترم داده بودمو نه هیچی حتی...
-
....
دوشنبه 8 تیر 1394 13:11
دیروز یعنی 7 تیر اخرین امتحانو دادم و تموم ...اما چیزی که مشخصه اینکه از حالا باید بشینم هی دعا کنم خدایا قبول بشم خدایا قبول بشم... اما دیگه نمیخوام بهش فکر کنم هر چی پیش اومد اومده دیگه ...حوصله ام درد گرفت از بس بهش فکر کردم... .......................................................... روزه گرفتن تو این روزای گرم...
-
من
چهارشنبه 27 خرداد 1394 23:28
بعضی وقتا الکی خوشحالم بی دلیل همینجوری یهویی... بعضی وقتا عین بادکنک یهو میگم پوووووووووووووف خالی خالی میشم....انگاری دچار مرگ لحظه ها شدم.... امروز واقعا خسته شدم از هرچی درسو دانشگاس...کاش ته تهش امیدی هم بود ... ...................................................... دوتا از استادامو خیلی دوست دارم الحق انصاف...
-
یار دبستانی من
چهارشنبه 6 خرداد 1394 22:15
-
یار دبستانی من؟؟؟؟
یکشنبه 3 خرداد 1394 23:20
-
بگذار امین دعاهایت باشم
شنبه 2 خرداد 1394 23:36
بگذار امین دعاهایت باشم یک رمان معمولی بود.......... با نوشتاری سنگینو گاهی پرت دختر داستان یعنی آمین یه (مظلوم مستقل) با دیدی روشن بود یه ادم سفید که بعد از تحمل سختی ها روزی تصمیم میگیره سیاه بشه اما در کل داستان سیاهی دیده نمیشه نهایتا امین خاکستری میشه ...درسته روال داستان کمی عجبیه اما میتونم باور کنم این داستان...
-
چند حرف مختصر
یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 15:37
1-امتحان شیوه رو دادم تموم خدا رو شکر خوب بود امروزم به خیر گذشت 2-سه شنبه امتحان شبکه 2 دارم و اصلا هم بلد نیستم نمیدونم چرا بچه ها هیچی نمیخونن و استاد به همشون 6 میده من بدبخت بی شانس ترین دانشجویی این مملکتم گویا 3-مهلت اینترنتمونم فردا تموم میشه ..هر چند سرعتش عصبی م میکرد اما نا محمدود بودنش کلی خوب بود تا دلم...
-
عشق یوسف
جمعه 25 اردیبهشت 1394 19:34
چند روز پیش رمان عشق یوسف و خوندم بی نهایت دوسش داشتم بعد مدتها رمانی بود که وقتی شروعش کردم دلم نمیخواست کنارش بزارم نازنین78 نویسنده این رمان و در واقع نویسنده رمان نیش خیلی قشنگ تونست یه عاشقانه رو به تصویر بکشه یک تضاد زیبا رو با نثری روان مخلوط کرد و برای من بسیار شبرین بود اخلاق لات منشانه یوسف شخصیت اصلی رمان...
-
رمان
دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 18:57
از الان به بعد تصمیم گرفتم رمانایی که میخونم وو اینجا ثبت کنم تا یادم بمونه البته بعضیاشون واقعا قشنگن و بعضیاشونم نه. تا الان شاید هزارتا بیشتر رمان خوندم اما اونایی که یادمه فعلا چشمهایی به رنگ عسل اله ناز جلد یک و دو..... میگل جلد یک و دو.....شفق(این رمان برای بالای 18 نوشته شده) ایین من...همخونه...لحظه ای با...
-
منو درسام
یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 18:32
امروز رفتم ارایه رو دادم و تموم از شانس بد من دوستمم راجب ویروسهای کامپیوتری پروزه اماده کرده بود بدیش هم این بود که هر دو از یک جا دانلود کردیم ....حالا خوب شد که من دوتا پاور دانلود کردمو از مخلوط هر دوش یک پاور درست کردمو ارایه دادم... حالا خدارو شکر که بین بچه ها... پسری وجود نداشت که مسخره بازی دربیاره و کلاسو...
-
پدر
شنبه 12 اردیبهشت 1394 21:02
تقویم میگوید امروز روز توست و من میگویم چقدر دلم میخواست امروز که روز توست میتوانستم مثل هر فرزند دیگری در اغوشت بکشم و صورتت را میبوسیدمو میگفتم روزت مبارک...اما حیف رابطه پدر و دختری بین ما انقدر سرد است که حتی برای تبریک گفتن حسی نیست پدرم من دلم میخواست تو برای من پدر بودی.... پدری که به خاطر پدر بودنت بخاطر روح...
-
از همه جا نوشت...........
شنبه 5 اردیبهشت 1394 21:03
از یکم فروردین تصمیم گرفتم نماز خون بشم و الان تقریبا 1 ماهو 5روزه نماز خون شدم این اتفاق خوشی هست دلم میخواست اول رجب روزه بگیرم اما متاسفانه بابت رسمو رسومو... شب مهمانی هایی که هست نشد شب اول رجب مراسم هفتم خاله ای بود و نشد که بگیرم از طرفی هم معده درد نمیزاره ........شب ارزوها هم که اصلا یادم نبود اخر شب خاله...
-
تسلیت
شنبه 29 فروردین 1394 18:20
انا لله و انا الیه راجعون ............................................................................ گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود مهربانم رفتی و تنهایمان گذاشتی روزگار گذشته را به یاد می آورم که تو بودی و...
-
اگه یه بار دیگه به دنیا بیام.........
یکشنبه 23 فروردین 1394 19:53
همینجوری یهویی به ذهنم خورد بیامو راجب این سوال که یهویی تر تو مغزم وول خورد بنویسم... اگه قرار باشه یک بار دیگه به دنیا بیام ساده بگم دوست دارم به ....دنیا نیام
-
حجاب
جمعه 21 فروردین 1394 11:43
امروز از ساعت 10 تو نت دارم میچرخم و الان یک ساعتو نیمه که در حال وب گردی هستم الحمدلله سایتای خوبی هم دیدن کردم مثلا راجب دعاها و فضیلت سوره ها سایت اس ام اس روز مادر و در اخر یه سایتی بود برای اقای سیستانی و هی گشتم و گشتم تا به کلمه حجاب رسیدمو و فوایدو خلاصه کلی داستان راجب حجاب...
-
زری فقط مینویسد
چهارشنبه 19 فروردین 1394 14:59
امروز 19 فروردین ماه تولد دوستم هست بهش تبریک گفتم البته ساعت00.00بهش یه اس دادم از نگاه تو رنگم پریده است قربان ان شوم که تو را افریده است تولدت مبارک اما هیچ جوابی نداد با خودم گفتم شاید خواب باشه فرداش یعنی همین امروز ساعت 10 و 11 فقط اس دادم تولدت مبارک و جواب داد سلام مرسی خانمی نتیجه اخلاقی: این دوست ما ظرفیت...
-
خاله ای
یکشنبه 16 فروردین 1394 17:14
الان زنگ زدم به مامی گفت خاله ای دوباره تشنج کرده و حالش بد شده ...اخه چرا باید اینجور بشه خدایا مگه صدامونو نمیشنوی ما میگیم هرچی صلاحته اما راضی نشو به عداب کشیدنش ..... بی شک اینروزا برامون زهرماری هستن یه روزایی ان که نمیشه توش حال خوب پیدا کرد نمیشه به خدابا یه زنگ تلفن منتظر هر خبری هستیم ..
-
13 نود چهار
پنجشنبه 13 فروردین 1394 13:58
دیروز رفتم بمارستان حال خاله ای اصلا خوب نبود صورتش باد کرده و پای چپش سیاه شده قرار بود اعزام بشه ب یه ششهر دیگه تا پاشو قطع بشه...ته ته ماجرا خوب نیست حتی با قطع پاش هم خوب شدنش تقریبا محاله بهتره بگم معجزس... دنیا در حقش واقعا بی انصافی کرد مظلوم واقع شد خیلی... امروز به خاطر خاله ای کسی اعصاب نداشت بره بیرون البته...
-
عید همه مبارک
جمعه 29 اسفند 1393 20:12
5 ساعت مونده تا سال 93 تموم بشه و بره پی کارش و خلاصصصص... 94 میاد نمیدونم چی پیش میاد اما دلم میخواد خوب باشه متفاوت باشه اتفاقای خوببیوفته برای همه ارزو میکنم همه شاد باشن و کسی تو دلش غم نباشه بگو امین
-
93 در یک نگاه کوچک
شنبه 23 اسفند 1393 23:33
سال 94... راجبش هیچی نمیتونم بگم هنوز نه شروع شده نه اصلا میدونم چی قراره بشه... اما سال 93.. یادمه سال که تحویل میشد استرس داشتم ضربان قلبم ناخدا اگاه بالا رفت دلیلشو الانم که سال تموم شده نفهمیدم... یادم نیست اتفاقای خوب یا بد خاصی افتاده باشه اما تا اونجا که یادمه مینویسم.. دختر خاله تو همین سال هم طلاق گرفت و هم...
-
تولدمه
سهشنبه 9 دی 1393 16:27
امروز 23 ساله شدم چه حسی میتونه داشته باشه وقتی سال به سال اعداد سنت عوض میشن؟