۹۴

امروز نوزدهم اسفند ماه سال ۹۴

حوصله ام سر رفته ...

خرید عید فعلا فقط دوتا پارچه و یه تونیک

دانشگاه کاملا بی هدفو بس برنامس

اقای خاستگار پنج جلسه از رفتنش گذشته ولی انگار اصلا نیومده اینقد حضورش بیرنگ بوده

خدایا ده روز اخر سال له خیر بگذرون و ۹۵سال خوبی رقم بزن یرای همه 

الکی نوشت

پارسال اسفند ماه درست یک هفته مونده به عید یکی از اقواممون فوت شد

و امسال یکی دیگه از اقواممون که یک خانم 34(یا بیشتر نمیدونم) ساله فوت شد و امروز تشعییعش بود ..

الان دلم خیلی گرفته یه حال عجیبی ام انگار یه چیز بزرگ گم کردم..هم به خاطر این خانم ناراحتم هم به خاطر نتیجه انتخابات و هم به خاطر درسام و پروزه فاینال و...

ااقای خاستگارم که فعلا در حالت شات دون هستن تا بعد عید...

هر وقت شنبه میشه و درس معادلات با استاد عسگری شروع میشه از زندگی سیر میشم بعدش انگار دنیا با حجم زیادی رو سرم اوار میشه ...واقعا کلمات تاثیر زیادی دارن تو نوع زندگی اینو به مدد استاد عسگری فهمیدم

مدام به ما میگه کارر نیست(حقیقتو واضح میکوبونه تو صورت ادم)ما خودمون میدونیم چه دلیلی داره هی به رومون بیاره خوو

........................

وبمو چند روزه پیش تکوندم کلی مطلب چرت توش بود

مامی داره خونه رو میتکونه ولی من دست به سیاهو سفید نمیزنم نمیدونم حسش نیست اصلا