بعضی وقتا الکی خوشحالم بی دلیل همینجوری یهویی...
بعضی وقتا عین بادکنک یهو میگم پوووووووووووووف خالی خالی میشم....انگاری دچار مرگ لحظه ها شدم....
امروز واقعا خسته شدم از هرچی درسو دانشگاس...کاش ته تهش امیدی هم بود ...
......................................................
دوتا از استادامو خیلی دوست دارم الحق انصاف زیادی دارن ...درس خوندن تو دانشگاه پیام نور کاررهر کس نیست به ولا
....................................................
از این روزا که باری به هر جهت میگذرن هم بیزارم
........................................................
ماه رمضونت عسل
بگذار امین دعاهایت باشم
یک رمان معمولی بود.......... با نوشتاری سنگینو گاهی پرت
دختر داستان یعنی آمین یه (مظلوم مستقل) با دیدی روشن بود یه ادم سفید که بعد از تحمل سختی ها روزی تصمیم میگیره
سیاه بشه اما در کل داستان سیاهی دیده نمیشه نهایتا امین خاکستری میشه ...درسته روال داستان کمی عجبیه اما میتونم
باور کنم این داستان تو زندگی واقعی هم میشه که باشه
رمان خوبی بود اما در کل خیلی جذاب نبود