نوشته های یک دی ماهی

نوشته های یک دی ماهی

مینویسم چون ارامم میکند...مرا چون منی درک میکند ولا غیر...
نوشته های یک دی ماهی

نوشته های یک دی ماهی

مینویسم چون ارامم میکند...مرا چون منی درک میکند ولا غیر...

آبانی

تولدشه ...

چی بگم وقتی اینهمه سرده...

تولدش مبارک

موقع فوت کردن شمع تولدش حتما مثل سالهای پیش هیچ ارزویی نداره جز فرج امام

تولدشه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مرد پاییزی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مرد پاییزی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مرور خاطرات

نمیدونم چطور شد که بعد مدتها دوباره دست به کیبورد شدم ..چطور تونستم از اینستا و تلگرام دل بکنم خدا داند...این روزا عمیقا دلم برای روزا ی قدیم تنگ شده برای دوران 18 تا 21 سالگیم دقیقا همون دورانی که خوشحالترین ادم روی زمین بودم و هیچ چیزی نمیتونست دغدغه ام باشه.... یه دانشگاه میرفتم و کلی امید و رویا تو سرم بود.

یه چند ساعتیه که دارم به گذشته ها فکر میکنم  به تموم روزهایی که لزشون ولقعا لذت میبردم

وشته های سال 94 رو که میخونم یه جاهایی میگم  ..اینا چیه مینوشتم ولی خوب قطعا هر ادمی  تو هر سنی این حسو داره دیگه

تصمصیم گرفتم تو پست بعد از کسی حرف بزنم که بعد سه سال جرات پیدا کردم برای وبم ازش بگم .

تولد26 سالگی

امروز 22دی ماهه

و من یادم رفته بود طبق روال هر ساله که 9 دی میومدمو اینجا تولدمو ثبت میکردم ..بیام و چیزی بنویسم

امسال روز تولدم نه کسی برام تولد گرفت نه خودم میخواستم خبری از شیرینی و جمع خانوادگی باشه در اصل هیچ خوشم نمیاد از این شلوغ کاریایی الکی ...

مگه اینکه خودم تدارکشو ببینم...

26 سالگی یه عالمی  داره شبیهه یه دنیا ی واقعی و فهمیدن خیلی از حقایق ..

تولدم مبارک

سومین تولدم هم تبریک تو خوشحالترم کرد پاییزی جان

شروع یک کار

 تو تمام بازی های بچگیم یه برگه و یه خودکار بود و من معلم یکسری ادم نامریی بودم :))

گاهی وقتا میگم اگه تو عالم بچگی من اونا وجود داشتن الان حتما بزرگ شدن و صاحب زندگی:))

خلاصه اینکه من معلمی و خیلی دو ست داشتم و دارم البته نمیدونم چقدر توانایی انجام این کارو دارم ولی میدونم که خیلی دوست دارم بتونم چیزی رو به کسی یاد بدم

خیلی امیدها یهویی تو قلبم ریخته شد...چندین بار این اتفاق افتاد و بعدش مثل بادکنکی باد امیدم خالی شد...دو مرحله ازمون استخدامی وجود داشت که من بنا بر شرایط حاکم بر دفترچه ازمون مجاز به ثبت نام نبودم ...یکسری همم کنکور دادم که مرحله اولشو قبول شدم ولی مرحله دومشو نه:((

و حالا که دیگه امیدی واسه این کار نیست یه طرحی رفته مجلس به اسم استخدام فرزندان فرهنگیان :))

بازم امید اومده و به روم لبخند زده ...نمیدونم تصویب میشه یا نه..اصلا شرایطش با سنو وضعیت ما جوره یا نه ولی لا اقل یه امیده ..

ممنونم خدا جونم که امیدو به قلبم هدیه میدی ...

.......................................................

نزدیک سه هفته اس که میرم تو یه پست بانک به صورت ازمایشی مشغول به کارم تو این سه هفته خیلی چیزا یاد گرفتم منتها یکم بی اعتمادن و اجازه نمیدن ادم خودش کارشو بکنه مدام عین جغد بالا سرمم هستن:)

امروزم که نرفتم چون سرما خوردم فعلا تایمش دست خودمه


مهان

مهان دختری با لپ های اناری و پوستی پنبه ای در تاریخ 3سوم شهریور ماه 1396چشم های خوشگلشو باز کردو به دنیا سلامی پر از مهر داد...

خوش اومدی تنگ بلور

امیدوارم همیشه و در همه حال در پناه خدا و زیر سایه پر از عشق خانواده ات باشی


بازم هیچی

امروز چهارشنبه 7تیر 96

چند روز پیش دستگاهای اجرایی  چهارمین مرحله ازمون استخدامیش بود...وقتی دفترچه شو میخوندی دلت میخواست سر بزاری به بیا بون :))

خلاصه اینکه بازم برای رشته من چیزی نبود اون چیزایی هم که بود برای جنسیت مرد بود:(

تصمیم گرفتم دیگه بهش فکر نکنم ...حسرت نخورم که الکی درس خوندم...بیخیال همین که مثلا یه مهندسم کافیه:))

..................................................................

این تابستون چطور میگذره خدا داندو بس

خاستگارو کجا دلم بزارم ولمون کنید بابا 

کیان

96/3/3

کیان به دنیا اومد

پسرک کوچولوی عزیز تولد مبارک

با خودم میگم چه تاریخ تولد بامزه ای داری پسر جان به قول فنقل همه مضربی از سه:)

کمی شبیه مادرتی همون زن چشم سبز زیباو کمی شبیه پدرت هستی اما نظر من شبیه دایی هفت سالتی :))

امیدوارم پسری باشی ک مادرت وقتی اسمتو میاره تو چشاش افتخارو بشه دید..

من برای همه اتفاقات خوب همیشه امید دارم :

قدمت خیر باشد انشاالله