نوشته های یک دی ماهی

نوشته های یک دی ماهی

مینویسم چون ارامم میکند...مرا چون منی درک میکند ولا غیر...
نوشته های یک دی ماهی

نوشته های یک دی ماهی

مینویسم چون ارامم میکند...مرا چون منی درک میکند ولا غیر...

زخم پاییز

یه داستان عالی ....یه نثر  روان...یه متن بی نظیر...

دوست ش دارم خیلی زیاد اونقد که منو وادار میکنه ساعت ها بهش فکر کنم و نکات مثبتشو شماره بندازم تو مغزم...و اونقد تک که حس میکنم ارزش چند با رخوندنو داره ..من این رمانو و همه رمانهایی که تا حالا خوندم به صورت مجازی بوده و بعضی هاشون واقعا برام بی نظیرن پس اینجا مینویسم راجبشون


داستان راجب زندگی یک پسر معلول ه یک پسری که محدوده و با دنیای اطرافش مشکل داره  ..با ادمهای جامعه مشکل داره با خانوادش مشکل داره ...و معلولیتش یک علت بیشتر نداشت جزمصرف دارو های افسردگی مادرش در زمانی که در اوج سر خوردگی بوده....معلولیت راهی نداشتن سه انگشت بوده اما با به دنیا اومدن سوی چشماش کمتر شده و به تعبیری یکی از چشماش کور و دیگری کم نور شده ...زندگی راهی و بزرگ شدنش بادر د همراه بوده و جالب اینجاست که داستان از 27 سالگی راهی شروع میشه و تک تک غمها و محدودیت هاشو در طی داستان بیان میکنه ...و اما تی تی دختری که در اوج سلامت هست ولی با راهی ازدواج میکنه هر چند ازدواجشون کمی عجیبه و خانواده راهی بیخبرن و کلی دعوا در همین رابطه رخ میده ولی به نظرم همین مخفی بودن ازدواجشون رنگ .و لعاب قشنگی به داستان داد ...الکن بودن راهی  هم یک نقص بارز بود که خیلی جاها عصبیش میکرد ..این جا هم داستان شدید به دلم مینشت و در کل داستان تلاش تی تی برای پیوند خوردن خانواده کوچک خودش و راهی که با شکل گرفتن طوفان پسرش مجبور شدن  ازدواجشونو علنی کنن قابل ستایش بود....و یک متن کوتاه خیلی به دلم نشت

شاید ما الان به فامیلامون احتیاج نداشته باشیم ولی بعدها بچه هامون فامیل میخوان

خیلی زیبا بود و من خیلی زیاد این رمانو دوست داشتم

از سایت نود هشتیا دانلودش کردمو خوندمش

نظرات 3 + ارسال نظر
علی امین زاده چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 08:18 http://www.pocket-encyclopedia.com

من هر موقع فرصت کنم رمان می خوانم. اما هیچکدام از این رمانهایی که شما در وبلاگتان بررسی کردید را تا الان نخوانده ام.

جدیدترین مقاله ی سایتم در مورد یک رمان است. دوست دارم نظرتان را بدانم:

آپارتمان در بهترین نقطه شهر، اکازیون:
http://www.pocket-encyclopedia.com/?p=1479
ready up و منتظر حضور سبزتان

چشم

مگهان چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 02:14

سوالی که باز برام پیش اومده اینه که چطوووور شما ای بوک می خونید آخه:| ¿

من دو صفحه می خونم بابای چشام در میاد و دیگه امکان نداره ادامه بدم

شما چشت درد میاد خو مگی من با اینکه چشم ضعیفه اذیت نمیشم اصلا و حتی دوسه ساله نمره چشمم عوض نشده البته راهشو بلدم به چشم استراحت میدم و خیلی کارای دیگه
یکی مثل من که پول نداره باید چطور کتاب بخونه؟؟؟

انوش سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 03:00 http://pesar-maman.blogfa.com

اِ ذکر مصیبت دوست داری ......من که همینجوریش از افسردگی در حال مرگم ، از تحملم خارجه خوندن درد و ناراحتی مردم....
خدا شانس بده .....تی تی خانم عاشق چی چیه راهی شده ؟
بین خودمون بمونه چند شب پیش داشتم کارتون «اسکوبی دو » میدیدم ،یهو به خودم اومدم ،دیدم واسه اینکه مشخص شده شهردار پدر واقعی « فِرِدی » نیست ،میخوام گریه کنم .....حالا الف یه طرفم نشسته بود و خواهرم و پسر عموهام هم اون یکی طرفم و فامیل و اشنا هم در شعاع چند متریم پراکنده بودن .... ینی خدا رحم کرد بهم .... افسردگی هم افسردگی های قدیم.....‌.

رمان یعنی داستان میدونی که؟؟؟س مردمو در کار نیست یک تخیله داداش من البته قبول دارم که داستانهایی که نوشته میشه از دردای این ملته و از دل مردم بیرون میاد خوشم میاد با دردها اشنا بشم تا تحملم بالاتر بره میدونی من از این داستان درس صبرو گرفتم جدی میگم و خیلی بخواد ادم منطقی باشه میتونه دوست داشتنو یک طوره دیگه تصور کنه یه جور خاصص مثل مخاطب خاص من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد