نوشته های یک دی ماهی

نوشته های یک دی ماهی

مینویسم چون ارامم میکند...مرا چون منی درک میکند ولا غیر...
نوشته های یک دی ماهی

نوشته های یک دی ماهی

مینویسم چون ارامم میکند...مرا چون منی درک میکند ولا غیر...

بهم بفهمون


قبل هر چیزی سلام..من حالم خوبه چیزیم نیست نفس میکشمو میتونم راه برم میتونم ببینمو گوش بدم شکرت..

امروز که نه دوسه روزه میخوام باهات حرف بزنم هی نمیشه هی یه چیزی که نمیدونم چیه مانع میشه اما امروز خجالت و این حرفارو گذاشتم کنار میخوام گلایه بکنم...کاری ندارم یه سری ادم میگن گناه میکنی اگه گلایه کنی اما من میخوام رک با خودت حرف بزنم ..میخوام رکو پوست کنده غیبت یه ادم پیش خودت بکنم..

میخوام بهم بگی هدفت از اینکه افریدیش چی بوده؟کفر نمیگم که دارم سوال میکنم...؟؟

چرا اینهمه بهش رو دادی ؟چرا حس میکنه هر چیزی که میخواد میتونه بگه...مگه یادش رفت دهنشو باز کردو پشت سر بابام اون حرفارو زد چرا الان از بابام میخواد که بهش کمک مالی بکنه؟میگی برادرشه دلش میخواد ازش کمک بگیره..اما من تو مخم نمیره این مدلی من نمیفهمم تو خودت حالیم کن این بشر با کدوم رو این درخواستو کرده..؟

ملت عمه دارن مام داریم خیر سرمون

نظرات 3 + ارسال نظر
روزای من پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 16:26 http://rozayman1369.blogfa.com/

طلا که پاکه چه منتش به خاکه
هرکسی ناحق میگه به خدا واگذارش کن خودت
رواذیت نکن ایشالا خداجو.ابش رو میده حالا هرکسی باشه
توبزرگی کن

داداشم به من میگه خدا صبر بی نظیری به تو داده دختر عموم میگه من اگه یکی باهام اینطور برخورد کنه میزنم لهش میکنم حتی اگه عمه ام باشه...اما میدونی من چی میگم بهشون...؟؟؟
من میگم باید به اون ادمهایی که حس حسادت بهم دارن احترام بذارم چون اونا تنها کسایی هستند که به این باور رسیدند که من ازشون بهترم..
خودستایی تا کجا اخه
من حتی واگذارش نمیکنم به خدا

مهدی پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 00:29

معمولا خواهر و برادرهای پدر جزو فامیل حساب نمیشند بخصوص عمه ها که دیگه اصلا جزو فامیل حساب نمی شند ... البته در بعضی جاها اینجوره راستش در خانواده ما هم اینطوری هست یعنی بخاطر نفوذ بیش از حد مادرم اینطوری بود و مادرم اصلا اجازه نمیداد با عمه هایم رابطه داشته باشیم ما هم بیشتر با دایی و خاله هایم رابطه داشتیم

دم مامان شما گرم کار خوبی میکنه والا

روزای من چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 16:57 http://rozayman1369.blogfa.com/

اینجا باید بابات تصمیم بگیره
حتما عمه ات هم انتظار داره

من که هیچوقت هیچی نگفتم یعنی تو ذاتم نیست بخوام چیزی بگم دال بر خراب شدن رابطه ای..اما همین عمم هزار با ربی دلیل با دلیل سعی کرده پشت سر من الکی حرف بزنه فقط به این خاطر که بابام به من حرف بزنه یه نوع کمبود محبت شدید تو وجود عمه هستش که من علت این رفتارشو همین کمبوده میدونم...
اینبار نه به این دلیل که از بابام کمک مالی میخواد ناراحت باشما نه به این دلیل که چطور روش شده این حرفا رو بزنه چطور کمک خواسته؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد