چند روزه که دلم میخواد بیامو یه عالمه حرف بزنم اما وقتی موقعیتش پیش میاد انگاری چیزی یادم نمیاد....دیروز و روزهای پیش روزایی بدی نبودن اما نمیشه گفت روزهای خوبی بودنند...
یه عروسی دعوت بودیم که بیشتر از اینکه خوشحالم کنه عصبیم کرد اونقد این عروس شلو وارفته بود ...اونوقت یه شانسو بختی داره که نگو...اما اخر جشنشون دعوا شد چند نفر به بیمارستان رفتند...
من اصلا نمیدونم چی بگم..
عروس بیچاره ظاهرا اینطوری که تو میگی همچین اقبالی هم نداره با این خاطره بد از جشن عروسیش!
راستی زری خیلی خوش اومدی به خونه جدیدم!
من مطمینم که خوشبخت میشه....
ممنون
چه بد!!!
ممنونم که به من سر زدی...
خواهش