نوشته های یک دی ماهی

نوشته های یک دی ماهی

مینویسم چون ارامم میکند...مرا چون منی درک میکند ولا غیر...
نوشته های یک دی ماهی

نوشته های یک دی ماهی

مینویسم چون ارامم میکند...مرا چون منی درک میکند ولا غیر...

اش سربازی

امروز 5 مردادم تموم میشه و داداش من الان 5 روزه که خدمت کرده برای سربازیش:))) و ما امروز آش پشت پاشو پزیدیم:)

کلا امروز خوب بود و اش هم اش خوشمزه ای شدش...

وقتی رفت من خواب بودم و ازش خدا فظی نکردم فکر نمیکردم انقدر دلم براش تنگ بشه ...کاش زودتر این دوماه اموزشیش تموم بشه

....

روز بعد نوشت

یه موقع هایی از یه زمانی حرف میزنی که هنوز موقش نشده و یه مدلی اظهار نظر میکنی و با یقین سرتم تکون میدی که احساس میکنی غیر از اینی که میگی ممکن نیست باشه

و من زمانی که ازم میپرسیدن  وقتی داداشت بره سربازی ناراحت میشی با جدیت میگفتم نه تازه از دستش راحت میشم چون اون موقه کسی ادیتم نمیکنه...اما الان با اینکه 6 روزه رفته حس میکنم اذیت کردناش شوخی خرکی کردناش و همه حالت هاشو میتونه قشنگ باشه ...واقعا دلم تنگ شده ...

یکمی هم ناراحتی دارم بابتش داداشی شکمو هست و یکمی پر خور مطمینم  غداهای اونجا پشیزی نمی ارزه و داداشی دایم معدش قارو قور میکنه از طرفی هم امیدوارم بهش سخت نگذره و پاش خیلی اذیتش نکنه:((

کاش وقتی 18 سالش میرفت سربازی اونوقتا لاغر تر بودو شاید براش راحتر الان با 25 سال سنو شکم گردو قلمبش حتما اذیت میشه  ...

ولی خوبه که افتاده بابل اینجوری میدونم جایی هست که میتونه قشنگ باشه ...:))

خدا حافظ همه سربازا باشه

نظرات 3 + ارسال نظر
Maggie دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 01:27 http://Meghan.blogsky.com

به به ... داداش جان بیشتر از شما به ما نزدیک شدن که :)

بله دیگه فقط امیدوارم هوای شمال کشور تو این روزایی که داداشی اونجاس بد نباشه

.... پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 21:08

جالبناک

میلاد پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 21:06 http://Monoblog.Blogsky.com

حالا کجا افتاده ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد