نوشته های یک دی ماهی

نوشته های یک دی ماهی

مینویسم چون ارامم میکند...مرا چون منی درک میکند ولا غیر...
نوشته های یک دی ماهی

نوشته های یک دی ماهی

مینویسم چون ارامم میکند...مرا چون منی درک میکند ولا غیر...

عروسسس ما...من پکرم

یه وقتایی دلم الکی میگیره اونقدزیاد که میخوام با صدای بلند داد بزنمو به اینحال چرتم بگم بره گمشه ولی نه جاشو دارم نه حالشو 

یه وقتایی هم هست الکی خوشحالم یعنی یه وقتایی که اگه بگردی واسه خوشحال بودن به اندازه ارزن هم دلیل پیدا نمشه ولی خوب منم دیگه اونوقتا الکی خوشحالم.

........ ...........

هفته پیش عروسی دختر خاله ای بود ...سر هم اگه حمع بندی کرده باشم باید بگم خوب بود اما عالی نبود حس میکنم شب حنابندون خیلی مزخرف برگذار شد ...فامیلای داماد واقعا گند زدن ...شب عروسی که ۲۹م یعنی دبشب بود خوب بهتر برگذار شد  و بهتر بهمون حال داد..دختر خاله ای خیلی ناز شده بود خیلی هم قشنگ درستش کرده بودن..الان که دیگه رفته حس میکنم خیلی دلم براش تنگ شده و خیلی پکرم ...حتی پس فردا که امتحان دارم هم حس ندارم درس بخونم....

در اخر خدا یا روی صحبتم با توست که مخاطب خاص منی!!!

حواست هست دیگه؟؟,پس هواشو داشته باش

نظرات 2 + ارسال نظر
انوش شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 03:49

این حالت ها اکثرا به خاطر تنظیم نبودن هورمون های بدنه....
اون الان داره با دمش گردو میشکنه اونوقت تو پکری ؟
دختر خاله ت از اون عروسا بود که اخر مراسم زار زار گریه میکنن یا از اونایی که خنده هاشون گوش ملت رو کر میکنه؟
الف من گفته عمرا لباس سفید عروس نمیپوشه ، حتی کت دامن سفید هم حاضر نیست بپوشه ، میگه اسپرت می خوام بپوشم :)) فک کنم میخواد شلوارک بپوشه :)) البته شاید بعدا نظرش عوض شه ...... اولش اصلا جشن عروسی نمیخواست خانواده ها کلی روش کار کردن تا راضی به داشتن جشن شده ......فک کنم هر دومون زار بزنیم تو جشنمون :))
میبینی چه قدر خاله زنکی نوشتم !! نه میبینی! چرا اینجوری شدم! .....باید به فکر درمان باشم :))) .....از فشار عصبیه :|

لعنت به هر چی هورمونه که زندگیمو سیاه کرده
اره والا واسه خودش در سن 18 سالگی شوورر کرد نباید گردو بشکنه هر چند شوورشم مالی نیی
الف بنده خدا دلش نمیخواد لباس عروس بپوشه مگه چیز عجیبیه همین که داره با تو هم پیاله میشه خودش کلی عجیبو غریبه بقیه چیزای زندگیتون که هیچی نیست
انوش داداش من بیا و خودتو درست کن جان زری مایه ابروریزی میشها؟؟؟ مردانیت کجاسسسسسسسسسسسسسسسس اخه یه چا خاله شمسی شدی برا خودت

پسندیده جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 17:01 http://kenaaraabaad.blogsky.com/

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
دوتا چیز به ذهنم رسید
یکی
در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیم
ویرانه شود این شهر که میخانه ندارد
دومیش
فلسفه میگه هیچ چیز ممکنی؛ بدون علت نیست
حتی اگه ما پیداش نکنیم

تشکر
خدانگهدار

به نام خدا
سلام
راجب اون دوتا چیز
اولیشو که یه شعر بود و منم دلم میخواد نعره بزنم حالا راجب میخانه نظری نداشته باشم بهتره
فلسفه؟؟؟؟چی؟؟؟نمیفهممش سخته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد