امروز جمعه است یه جمعه از روزهای سر پاییزی اما نکته جالب اینجاس که امروز هوا بد ...خوب بود...:))
ما هم طبق معمول هر دوهفته یه بار جمعه ها باید میرفتیم کلاس... صبح پاشدم عجیب سر حال بودما...
رفتیم کلاس البته با ازانس همش2000شد:)))
ما 8 رفتیم استاد حاج محمدی9 اومد:)))
کلاس خوب بود خوش میگذشت:)))
امروز پوتین قهوه ای هامو پوشیدم اوففف پام پخته شد اخرش مجبور شدم در بیارم پامو از اون تو
یه کاغذ گذاشتم زیر پامو راحت به درس گوش دادم اما هیچی نفهمیدم:)))
به دوستام گفتم به من مربوط نیست که بوی پا میومد اما خدا وکلی اصلا بو نمیومد:)))
سلف غذا خوری که نگو دیگه شانس من ..منی که برای اولین بار تو این مدت میخواستم از غذاهای دانشگاه بخورم کوبیده بود که حس کردم کوبیدش با سویا بودش..اییییییییی اما نوش جانم خوردمش ما 3 نفر بودیم با 2 پرس غذا و یه قاشق:)))
قاشقه مال من شدش بچه ها گفتن تو نازت از همه بیشتر ملوسک:)))اونا یه تیکه از ظرف غذا رو برش دادنو به جای قاشق نوش جان کردن:)))
و اما امتحان مدار:(((
یعنی ته نامردی:(((
استاد بد:(((((
مگه نگفته بودی از تمرینای کتاب:((((
3 تا سوال داد که من همش 1 شو بلد بودم و این خیلی بد شد البته همه بچه ها اعتراض کردنند:((
میانترم مدار کشک...
استخون دست چپم الکی الکی گاهی یه تیر کوچیک میکشه یعنی چشه؟؟؟
در جواب نوشت:
اقا حسام به خدا اینا که نوشتی من نمیفهمم ول کن تو رو خدا من نمیخوام به این فک کنم که اول مرغ بود یا تخم مرغ این حرفا که میزنی چیزی رو عوض نمیکنه زندگی رو سخت نگیر که نامرد جوری سخت میشه که کمر ادمو میشکونه
من جمعم خوب بود ولی شام خونه عموی دیوانه ام بودیم
ازش بدم میاد
چقد حس هامون متفاوته نسبت به عمو هامون
اخ یادش بخیر دوران دانشجویی..راضیم نصف عمرموبدم بازم برگردم به دوران دانشجویی ..خیلی خوش میگذشت ..خیلی وقتا هوس اونروزا رو میکنم
شاید تنها روزایی که سراسر شادم همون روزایی که دانشگاعم باور کن
یه شوقه عجیبی دوندگی میکنه تو پوستم
روزجمعه ها که سرگرم باشی
خیلی خوبه بخصوص که توی
جمع دوستات باشی
اره خوب خوبه اما همیشه بعد از ظهر جمعه دلگیره و متاسفانه منم بعد از ظهراشو خونه ام
زری
جمعه ی خوبی بوده بانو...
اره خوب بوده